˜”*°•.˜”*°• کلبــــــه ی دیوونــــــه هــــــا •°*”˜.•°*”˜
همـــــــــــــــــــــــــه جــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوره
شهریوریا لایک کنن.........!!! مـــــــــن اونـــی نیــــــستم که تو فکرشو میکنی بچه ها من دارم میرم ازینجا الکی مثلا دختر: عزيزم دوستم دارى؟ پسر: اره خيلى دختر:وایبرتو بده بخونم )) یک دانشجوی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود.
برعکس مــــــن دقیقا همون کسی هستم
که تو حتی فکرشم نمیتونی بکــــــنی...عاااره
شما بیاید بگید نرو تورو خدا،اگه تو بری ما رگمونو میزنیم،ما به عشق تو میایم اینجا و…
ضایم نکنیدا
ببینم چیکار میکنید..این وسط جنازه جمع کنمااا !!
دختر: بهم ثابت كن
پسر: چجورى؟!
دختر: برو با يه شير بجنگ
پسر: عزيزم اخه من اگه با شير بجنگم من و تيكه تيكه ميكنه و مى خوره بدش ديگه چيزى ازم نميمونه... يه چيز ديگه بگو؟!
پسر: كو؟ كجاس اين شير پدرسگ؟! بگو برم پاره پارش كنم
بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد.
.
.
.
اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.
بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه...
روزها از پی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت : ” من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت “
اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن.
.
.
ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
..
چهار سال آزگار گذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!
.
.
نتیجه اخلاقی این ماجرا
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
.
.
.
پسرهای دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.